نمی دانم چه دردی است که می خورد از درون مرا و از برون می تند تاری بر وجودم
و درون شش هایم هوایی مسموم
و هجوم اورده اند بر من افکاری شوم
اه چه رنجی است این گونه دردی را تحمل کردن
استخوان هایم نم زده اند
و لطمه هایی بر خاطراتم
و لکه هایی بر لاله هایی زده اند
که از مزارم بیرون امده بودند
و مدتی است دیر
به خواب پر دردی فرو رفته ام
و از نفس ناله های شبانه ام
هوا خشکیده و...
:: موضوعات مرتبط:
نمی دانم چه دردی است ,
,
:: بازدید از این مطلب : 539
|
امتیاز مطلب : 18
|
تعداد امتیازدهندگان : 7
|
مجموع امتیاز : 7